هیچ کس اکشی برای مانریخت.هرکه بامابودازمامی گریخت.چندروزی هست حالم دیدنیست.حال من ازاین و ان پرسیدنیست.گاه برروی زمین زل می زنم گاه برحافظ تفاءل می زنم.حافظ فالم راگرفت یک غزل امدکه حالم گرفت.مازیاران چشم یاری داشتیم.خودغلط بودانچه می پنداشتیم
.من کلبه ی خوشبختی توراروزی با گلهای شوقم فرش خواهم کرد.وقشنگترین لحظه هایم رابه پای ساده ترین دقایقت خواهم ریخت.تابدانی عاشق ترین پروانه ات خواهم ماند
گفت فرق رویاوآرزوچیست؟ گفتم آرزویک حقیقت نزدیک است ولی رویا یک آرزوی شیرین دست نیافتنی گفت من رویاهستم یا ارزو؟ گفتم رویایی که به حقیقت پیوستن ان یک ارزوی شیرن است.
داشتم اشک هایم راروی نامه ای عاشقانه باقطره چکان جعل می کردم خاطرم امدشایددلتنگ خنده هایم باشی.ببخش اگراین روزهاعشق باگریستن اثبات می شود....
نه یادم می کنی نه می روی یاد به نیکی بادیادت ای پریزاد عجب نبودکنی فایز فراموش فراموشی است رسم آدمیزاد
عاشق هرکس شدم اوشدنصیب دیگری *دل به هرکس دادم اوهم زدبه قلبم خنجری* من سخاوت دیده ام دل رابه هرکس می دم *شرم دارم پس بگیرم انچه رابخشیده ام*
غرورهدیه شیطان است وعشق هدیه خداوندوماهدیه شیطان رابه هم می دهیم ولی هدیه خداوندراازیکدیگرپنهان می کنیم
به انتظاربیندیش که چه صبورانه درتمامی لحظات ماراهمراهی می کندواما ما... چه عجولانه وباشتاب منتظرپایان انتظارهستیم. غافل ازاینکه هیچ گاه ماراتنها رهانخواهد کردزیرا... پایان هرانتظارآغازانتظاردیگراست
انقدرشکست خوردن راتجربه کنیدتاراه شکست دادن رابیاموزید
درحضورخارهاهم میشود یک یاس بود درهیاهوی مترسک هاپرازاحساس بود میشودحتی برای دیدن پروانه ها... شیشه های مات یک متروکه الماس بود دست دردست پرنده،بال دربال..نسیم ساقه های هرزاین بیشه هاراداس بود کلش میشدحرفی ازکاش میشدهم نبود...هرچه بود احساس بودوعشق بود ویاس بود
درسرزمین عاطفه هایم چون گل روئیدی ومن باغبانی آموختم اماکدام گل احساس باغبان رامی فهمد آیاهیچ گلی هست که باغبان رابه اندازه ی یک قطره شبنم یایک گلبرگ بشناسدودوست بدارد؟
ھیچ چیزسخترازانتظارنیست،ان ھم انتظارلحظہ ای کہ یک اشناصدایت کندوبہ ھمہ بفہماندکہدوستت دارد اماھرچقدرکہ انتظارھم سخت باشد بہ ان لحظہ زیبامےارزد،پس انتظارمےکشم تاان للحظہ زیبانصیبم شود.
نمےدانم چہ حسےھست این عاشقے؟ وقتےمےنشینم،وقتےراہ مےروم،وقتےمےخوابم دوستت دارم! وقتےصدایےمےایددوستت دارم،وقتےسکوت است دوستت دارم! چہ مےکنےبامن کہ چنین راحت ھمیشگے شدہ اے؟
ھمان طورکہ شاپرک ھانمےتواننددشت ابےاسمان راازیادببرند من ھم چشمان زیبایت رانمےتوانم فراموش کنم تصویرزیبایت نہ تنہادرذھنم بلکہ درقلبم جاے دارد اےکاش بدانےقصرآرزوھایم رادرساحل چشمانت ساختہ ام تاقلب مہربانت مداوایےباشدبراےعشق پاک ومقدسم
ازدیدہ بجاش اشک خون مےاید دل خون شدہ،ازدیدہ برون مےاید دل خون شدازاین غصہ کہ قصہ عشق مےدیدکہ اھنگ جنون مےاید
کاش بودےتادلم تنہانبود،تااسیرغصہ ےفردانبود،کاش بودےتافقط باورکنے،بےتوھرگززندگےزیبانبود!
ھمیشہ گریہ نشانہ ضعف نیست.گاھےنشانہ ےیک بخشش است،گاھےیک فداکارے،گاھےیک ظلم وگاھےھم نمایانگرعظمت یک عشق
این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو/انکه درمهتاب باران شوق پیدایی نداشت/خواستم تاحرف خودراباغزل معنا کنم/زیرباران نگاهت شعرمعنایی نداشت...
به که گویم که تومنزلگه چشمان منی/به که گوی که توگرمای دستای منی/گرچه پاییزنشدهمدم وهمسایه من/به که گویم که توباران زمستان منی....
باران ازراه رسید,عشق رادوباره درمرزعه ی خالی تنم پروراند*زندگی رادراسمان ابی چشمم حس کرد,ناگهان پاییزعشقم ازراه رسید*(اری رفت ولی هنوزقلبم برای اوست)
نیمکت چوبی کهنه ام نم گرفته زیربارون،زیرسقف بی قرارشاخه های بید مجنون,ابربی طاقت پاییزمثل من چه بی ستارست,مثل من شکسته ازاین نامه های پاره پارست
اےدوست دلت ھمیشہ زندان من است/آتشکدہ عشق توازآن من است/آن روزکہ لحظہ وداع من توست/آن شوم ترین لحظہ پایان من است
وفاشمع رانازم کہ بعدسوختن...بہ صدخاکسترےدردامن پروانہ میریزد....نہ چون انسان کہ بعدازرفتن ھمدم....گل عشقش درون دامن بیگانہ میریزد
سلامم بہ گرماے قلب توست،دلملحظہ اےبادلت روبہ روست،بگوعاشقےتاسلامت کنم تمام دلم رابنامت کنم
باورکن گلایہ ازتونیست توخوبترازانےکہ گلایہ ازتوباشد/گلایہ ازخودم وویرانہ ھاےقلب خودم است/کہ ذرہ ذرہ فرومیریزندواینکہ احساس میکنم/جزویرانہ اے ازمن باقے نیست!
اےکاش ھمدم تنہاییم قلب بارانےتوباشد/تااین گونہ درگرداب غم واسارت بےتوبودن اسیرنباشم/اےھمدم تنہایےرویاھایم بیاومرارھاکن وبیامرابہ قصرپاکان ببر
- سوختم باران بزن شایدتوخاموشم کنے*شایدامشب سوزش این زخمہاراکم کنے*آہ باران من سراپاےوجودم اتش است*پس بزن باران بزن شایدتوخاموشم کنے
مہربانےوصداقت تودرست بہ ظرافت گلبرگہاے یک گل نوشکفتہ است کہ براےیہ پروانہ خستہ بہترین جاےرسیدن بہ آرامشہ
- من یک قطرہ ام تویک دریا،من یک پرندہ ام توآواز،من یک ابرم تویک دریا،من یک بہانہ ام تودلیل**پرواز**
تعداد صفحات : 3